امام مقتدر و امام مظلوم
شیعه قرنها برای مظلومیت ائمه گریست. تنها درسی که از آن گرفت این بود ائمه حق مظلوم هستند و حق آنان غصب شده است.
برای برخی به همین دلیل، اقتدار نظام جمهوری اسلامی و رهبران آن غیر قابل هضم است.
اگر جامعه آن موجود موعود را بخواهد، باید خود را برای همراهی امام مقتدر آماده کند. باور کند دوره صلح حسنی تمام و قیام حسینی آغاز شده است اما این بار حسین کشته نمیشود.
اگر طلب امام مظلوم هستیم، به امامکشی عادت کردهایم.
دشمنان خدا از امام مقتدر خوف دارند که بساطشان را برچیند وگرنه امام مظلوم را میتوان به وسیله حامیانش از میان برداشت.
در راه حمایت از امام و نائبش از هیچ انگی نباید هراسید. در طول تاریخ عافیتطلبان، یاران امام حق را همیشه به تندروی و افراط متهم کردند. روحانیت پیشرو در دروه نهضت از جمله امام و یارانشان همچون شهید مطهری و شهید بهشتی، به تندروی متهم میشدند. به خود بنازیم که در جبهه امام قرار داریم.
اگر بیان دشمنی با آمریکا، دفاع صریح از نظام، حفظ شعارهای انقلاب، نفی فرهنگ آقازادگی و مبارزه با جبهه عافیتطلب تندروی است، عیبی ندارد که ما را تندرو بنامند.
اگر باور انقلاب با شعارهایش و امام با سخنانش تندروی است، اگر نگرشی شبیه امام امت تندروی است، حوادث 88 را به فتنه تعبیر کنیم و مانند ایشان معتقد باشیم نه مناظرات و نه کارهایی که بهانهجویان تخلف مینامند عامل وقوع فتنه نشده بلکه عملکرد نامزدهای شکست خورده ، برنامهریزی برخی ورشکستگان سیاسی به ویژه بازندگان مبارزه مردم با فرهنگ آقازادگی و هدایت جبهه استکبار عوامل این فتنه بودند. اگر مانند امام امت براین باور باشیم که افرادی که در شعارها و عملشان سادهزیستی، عدالتمحوری و استکبارستیزی بیشتر نمایان است به افکارمان نزدیکتر از برخی جریانهای خسته از شعارهای انقلاب است، اگر باور اینکه تنها راه مبارزه با شیاطین جهانی ایستادگی و مقاومت است، و توصیه امام راحمان مبنی بر سگصفتی استکبار را فراموش نکنیم که در صورت عقبنشینی به ما حمله میکند، اگر به یاد داشتن جمله امام که قبول قطعنامه 598 جام زهر بود نه شهد شیرین، تندروی است، عیبی ندارد ما را تندرو بنامند.
اگر منتخب مردم در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم برخلاف دوره تبلیغات که کمی شبیه ادبیات گفتمان تجدیدنظرطلبان سخن میگفت پس از انتخابات ادبیاتش تغییر یافت و کمی آرمانگرایانهتر شد، به خاطر پایداری یاران اصیل انقلاب است که به تندروی متهم شدند.
روزی حضرت امیر با یکی از یارانش از کنار خانهای که قرائت زیبای قرآن از آن شنیده میشد میگذشت. همراه حضرت درخواست میکند لختی درنگ کرده و به نوای دلنشین قاری گوش دهند. امام مخالفت میکنند چون قاری از خوارج بود. پس بدانیم تمجید نکردن از ربنای فردی که به صراحت با نظام مخالفت میکند و یا از فیلم کارگردانی که نه خود را به اصول انقلاب و نه ارزشهای دینی مقید میداند و در سالی که شیطان بزرگ حتی از دادن جایزه علمی به دانشمندان ما خودداری میکرد اما برای این آقا فرش قرمز پهن کرده بود، راه مولایمان علی است. عیبی ندارد ما را تندرو بنامند.
مشکل از ما نیست. این آقایان خود را با سرعت نظام اسلامی هماهنگ نکردند ، عقب افتاده و افرادی که همراه نظام حرکت میکنند را تندرو مینامند.
خوشحالم، جبهه آرمانگرایان انقلاب، دوستان عقبافتاده را مجبور کرد، کمی سرعتشان را بیشتر کنند و خود را به ما نزدیک نمایند.
عیبی ندارد ما را تندرو بنامند.
منکر برخی رفتارهای افراطی برخی دوستان نمیشویم اما به قول یکی از دوستان، بین خط و خطا تفاوت است، این دوستان خطا میکنند ولی در خط افراط نیستند. مالک اشتر در برخورد با عثمان برخلاف خواست حضرت امیر کمی تندروی کرد، اما کیست نداند مالک افتخار دوستداران علی است.
افراطی کسی است که هنوز نامزدش حکمش را نگرفته، به طرفداران رقیبش برچسب تندروی می زند، افراطی کسانی هستند که 8 سال برخلاف خواست امام امت، دولت را تخریب کردند و حالا چند انتقاد کوچک را نمیپذیرند، مشکل از آنها نیست چون به دوره ای عادت کردند که رییس جمهور گویی امام معصوم بوده است. آرمانگرایان 8 سال از دولتی حمایت کردند که در مواقع مورد نیاز به آن انتقاد می کردند، دولتی که، مردم دیگر دغدغه نداشتند اگر وزیرش و مسئولش برچسب حمایت از فساد میخورد مورد حمایت قرار گیرد. افراطی آن کسانی هستند که به رییس جمهور فشار میآورند تا دولت سهامی تشکیل می دهد. طنز آن است که ادعای فراجناحی دارند در حالی که تنها شاهد دوستانشان هستیم. فکر می کنند نمی دانیم طیفی از دو جریان سیاسی کشور به هم نزدیکتر هستند تا با طیف های هم جریان با خود.
با صراحت بگویم، همان گونه روزگاری، عمر چپ و راست گذشت و اصولگرایی و اصلاح طلبی به ادبیات سیاسی کشور وارد شد، دوره این تقسیم بندی هم گذشته است و امروز آرمانگرایان و محافظه کاران دو جریان سیاسی کشور هستند. آرمانگرایان که یک سر آن جبهه پایداری و سر دیگرش جمعیت ایثارگران و رهپویان به همراه بسیاری از خطبا و سخنرانان مذهبی و سیاسی هم فکر با این جریان مانند قرارگاه عمار است. بخش وسیعی از طیف راست سنتی، طرفداران هاشمی و طیف کوچک و باقی مانده اصلاحات جبهه محافظه کاران را تشکیل می دهند. طیف سومی نیز وجود دارد که در جبهه غیرخودی ها قرار دارند که آنها تجدیدنظرطلبان هستند که اکثریت جریان اصلاحات دهه گذشته هستند. افرادی از اصلاح طلبان که نقاب نفاق پوشیده و خط مرزشان را با این طیف مشخص نمی کنند نیز در همین طیف قرار دارد.
پایمردی آرمانگرایان، در نبرد اندیشه، جریان تجدیدنظرطلب را شکست داد و امروز دعوا را درون خانواده انقلاب آورد، نه بین خودی و غیرخودی. اگر گستره جریان موسوم به اصلاحات این قدر کوچک شده، تنها طیف همراه با نظام باقی مانده و در همین تقسیمبندی فعلی بخش کوچکی از طیف محافظهکاران را تشکیل می دهد، از ابوذرهای انقلاب باید تشکر نمود. به یاد داشته باشیم روزی این ابوذرها به افراط متهم می شدند.
جبهه آرمانگرایی نه تمامیت خواه است و نه عهدشکن. ما محافظه کاران را خودی و یک سلیقه متفاوت در نظام می دانیم و برایشان حق حیات سیاسی قائلیم. عهد شکن نیستیم که انتخابات را تنها در صورت پیروزی بپذیریم. اگر رقیبمان پیروز شود مردم را به عوام و احمق تشبیه کرده و اگر خود پیروز شویم مدعی بالارفتن شعور سیاسی مردم شویم. صداقت با مردم اولویت ماست چون باور داریم سیاست ما دیانت ماست. اینگونه نیستیم در حین تبلیغات شعارهای فریبنده دهیم. رأی حلال میخواهیم و با اسم بردن از هرکسی که خود به خط اشتباهش مطلع هستیم قصد جمعآوری رأی نداریم، غافل از اینکه واقعا شعور سیاسی مردم هر سال بالاتر میرود و فریب این گونه شعارها را نمیخورند. می دانیم اگر منتخب مردم نشدیم نباید کینه آن را هشت سال در سینه نگهداریم و در نخستین فرصت به فکر انتقام باشیم. گفتمانمحور هستیم نه قبیلهگرا، از گفتمانمان دفاع میکنیم نه دوستان و پدرخواندهها. البته همه شاهد بودند بیشترین برخورد با اشتباهات در دولت مورد حمایتمان توسط خود ما انجام شد.
انحصارگرایان، صرفا به مخافین خود بدون دلیل برچسب میزنند. یادمان نرفته چند سال پیش، تاجزاده، آیتالله مکارم را مرجع تندروها معرفی میکرد. یک سال پیش، زیباکلام، علت عدم حضور زنان در کابینه را مخالفت اصولگرایان تندرو معرفی مینماید در حالی که طیفهای مختلف اصولگرا مشکلی نداشتند بلکه برخی علما به ویژه آیتالله صافی مخالفت کردند، که ایشان در دیدار با رییسجمهور جدید باز تذکر دادند. همه دوستداران انقلاب بدانند اگر مقاومت آرمانگرایان نباشد، همه کسانی که درون خانواده نظام هستند، انگ افراط میخورند.
در جریان نهضت مشروطیت شهید شیخ فضلالله نوری در دیدار با حضرات آیات بهبهانی و خیابانی نکاتی عبرتآموزی بیان کردند.
«در این دیدار، آقای طباطبایی از شیخ فضلالله پرسید که خواستههای شما چیست؟
شیخ گفت: بارها گفتهام اساس این مجلس و مشروطیت من بودم و هستم و فعلا هم در موضوع مشروطیت و مجلس و نمایندگان حرفی ندارم، در محدود کردن سلطنت و محدودیت ادارات دولتی و اختیارات وزیران حرفی نیست و این مجلس برای ما لازم است، ولی نمایندگان باید مسلمان باشند، اشخاص خارج از اسلام و بهایی نباید نماینده کشور اسلامی باشند. ما حاضریم ثابت کنیم که حدود هفت یا هشت نماینده تهران مسلمان نیستند و باعث هرج و مرج و مخل آسایش مسلمانان هستند، یکی از خواستههای ما اخراج این عده از مجلس است.
خواسته دوم ما این است که مشروطیت باید قوانین و احکامش سرمویی با قانون اسلام و قرآن مخالفت نداشته باشد، ما در این نوع مشروطیت هیچ حرفی نداریم.
سومین خواسته ما این است که آزادی به صورت مطلق و کامل نادرست و کفر است. آیا آزادی قلم برای این است که مطبوعات نسبت به ائمه علیهم السلام هرچه میخواهند بنویسند؟ مگر شما روزنامهها را نمیخوانید؟ در این موقع شیخ فضلالله روزنامه شماره 13 "کوکب دری" را که در آن به ائمه اطهارعلیهم السلام توهین شده بود به آقای طباطبایی داد و او با خواندن مطالب توهینآمیز آن به گریه افتاد. شیخ فضلالله گفت: اگر امروز جلو این جراید را نگیریم، مورد خشم خدا و رسولش خواهیم بود.
آقای طباطبایی گفتند: مطالبی که شما فرمودید، تمام آنها بیان واقعیات است. ولی امروز کار این طور پیش آمد و چون اول کار است اگر ما امروز در مقام اصلاح برآییم و بخواهیم وضع موجود را تغییر دهیم، فتنه و شورش بزرگی به وجود میآید و دولت و ملت دچار رنج و خطر می شوند، پس بر ما لازم است که این معایب را به مرور زمان و با کمک و همکاری یکدیگر برطرف کنیم.
شیخ در پاسخ گفت: اکنون که این افراد مخالف، قدرت ضعیفی دارند، اگر نتوانیم وضع را اصلاح کنیم فردا که قدرت پیدا کردند، هرگز نخواهیم توانست وضع را تغییر داده و اصلاح کنیم. ما را به حال خود بگذارید و بروید زیرا با این وضع آمدن ما میسر نیست، اما این را به شما بگویم که اگر قصد اصلاح داشته باشید، بدانید که تا آن وقت آن ها شما را به خاک سیاه خواهند نشاند.
آقای طباطبایی گفت: شما به شهر بیایید، من ضامن می شوم که مجلس خواستههای شما را انجام دهد.
شیخ فضل الله گفت: شما به شهر بروید و این ها را در مجلس مطرح کنید، اگر مجلس خواستههای ما را انجام داد ما خود به شهر باز خواهیم گشت.
دو سید پس از ناامیدی از بازگشت شیخ فضلالله از اتاق خارج شدند. وقتی مرحوم آقا سیدعبدالله از اتاق خارج شد، در اتاق با دست انداخت و شال کمر شیخ را گرفت، گفت: «آقا برویم شهر، شق عصای مسلمین نکنید.»
مرحوم شیخ فرمود: «جناب آقا اگر از من میشنوی شما اینجا بمانید، سه مرتبه فرمود: والله، والله، والله مسلم بدان که هم مرا میکشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یک مجلس شورای ملی اسلامی درست کنیم و از این کفریات جلوگیری کنیم.»
سید گفت: نه چنین نیست.
شیخ گفت: اکنون باشد، معلوم شما خواهد شد.
دو سید پس از رفتن از نزد شیخ فضل الله به اتاق خادم حرم رفتند. یکی از نمایندگان همراه آنها گفت: شما این همه با شیخ فضل الله صحبت کردید، دیدید که سخنان او همه پسندیده و نیکو است. اگر انصاف باشد، باید به سخنان او توجه کرد و با او همراهی نمود. تمام هدف او ترویج اسلام است.
آقای بهبهانی گفت: با این که سخنان شیخ همه صحیح است و جوابی ندارد اما اگر بخواهیم از این مجلس صرفنظر کنیم، باید در مقابل ملت بایستیم و این موجب بحران و شورش میشود. پس امروز موقع این حرفها نیست و باید با گذشت زمان وضع موجود را اصلاح کرد.»
پس از مدتی شیخ فضلالله توسط مدعیان آزادی بر چوبهدار رفت. مدتی بعد آیتالله بهبهانی نیز ترور شد.
اگر پس از انتخابات، ریسجمهور جدید برخلاف دوره تبلیغات، با ادبیاتی شبیه آرمانگرایان سخن میگوید، به جای برپایی مانور تجمل به فکر عدالت است، به جای تنشزایی به فکر تعامل از موضع قدرت است و ترسی از بیان ارزشهای انقلابی و اسلامی در سخنانش ندارد، به دلیل مقاومت آرمانگرایان بر گفتمانشان است. دوستان آرمانخواه به بیراهه نروند و از حمایت نامزد گفتمانیشان تا آخرین لحظه پشیمان نشوند. پیروزی در انتخابات یکی از اهداف است نه تمام آمال. باید شاکر خداوند باشیم که اشتباه تجدیدنظرطلبان را انجام ندادیم و برای سهیم شدن در قدرت از نامزدی که تعلقی به گفتمانمان ندارد حمایت نکردیم. خاتمی اصلاحات را با تمام شعارهایش مانند جامعه مدنی جلوی پای روحانی و جریان راست سنتی ذبح کرد. هنر سیاستمداران هنگام شکست مشخص می شود که توانایی کمتر باختن را داشته باشد. مگر از گوشه نشینیمان دردهه هفتاد و پناه بردن به چپ و راست چه گیرمان آمد که دوباره همان راه را رویم. جماعتی که همیشه به فکر ریاست بر ما هستند ولی از خود برای آرمانهای ما خرج نمیکنند. وقتی از وحدت میگویند یعنی ما را انتخاب کنید یادمان باشد که در سال 88 چرا برخی دوستان از وحدت سخن نمیگفتند و به نامزدی که کمتر از دو درصد رأی داشت پناه بردند. البته برخی دوستان آرمانگرا توجه کنند که مختار هم در جنگ امام حسن علیه معاویه سکوت اختیار کرد، یا حر در دشت کربلا آب را بر امام حسین بست، اما همین مختار و حر قهرمان دوستداران حسن و حسین شدند. از طرفی، دیگران هم بدانند مختار و حر زمانی قهرمان جبهه حق شدند، که به اشتباهات خود پی بردند. این توقع بیجایی است مختار زمان جنگ با معاویه و حر قبل از عاشورا، قهرمان معرفی شوند. سکوت جریان آرمانگرا و قرار گرفتن زیر بیرق نامزدهای دیگر جریانها همان اشتباهی است که در دهه هفتاد نیز انجام شد.
سخنان رهبر معظم انقلاب در دو هفته قبل از برگزاری انتخابات به یاد داشته باشیم. ایشان فرمودند: « البته آقایانی هم که در تلویزیون به عنوان نامزد ظاهر میشوند و حرف میزنند، وظایف سنگینی دارند؛ آنها هم باید مراقب باشند. حرفی که از دهان انسان خارج میشود، باید واقعی، صمیمی، متکی به اطلاعات درست و برآمدهی از زبان صادق و راستگو باشد. اینجور نباشد که حالا برای اینکه توجه مردم را جلب کنیم، هرچه به دهانمان آمد، بگوئیم؛ اینها را باید مراقبت کنند. نامزدها کاری که میدانند درست است، میتوانند انجام دهند، آن را بگویند - حالا به عنوان وعده، به عنوان برنامه، به عنوان هرچه - سعی کنند مردم را با واقعیت مواجه کنند؛ هم واقعیت اوضاع، هم واقعیت خودشان. اگر این شد، خدا برکت خواهد داد؛ اگر این شد، خدای متعال کمک خواهد کرد؛ چون کارها دست خدا است، همه چیز به ارادهی الهی برمیگردد؛ «کلّ الیه راجعون»، «ازمّة الأمور طرّا بیده / و الکلّ مستمدّة من مدده». اگر چنانچه ما صادقانه عمل کردیم، ارادهی الهی هم کمک خواهد کرد. گاهی کمک به این بندهی حقیر این است که توفیق این مسئولیت را پیدا کنم، گاهی کمک به من این است که توفیق این مسئولیت را پیدا نکنم؛ هر دویش کمک الهی است. اگر چنانچه ما صادقانه عمل کردیم، خدای متعال به ما کمک خواهد کرد و آنچه که صلاح و خیر است، به ما خواهد داد. اینجور نباشد که حالا برای اینکه مردم به ما متوجه شوند، همهی آنچه را که ماورای ما است، تخریب کنیم؛ چه آنچه که مربوط به نامزدهای دیگر است، چه آنچه که مربوط به واقعیتهای موجود جامعه است. باید درست عمل شود. آن وقت ما انتخاب خواهیم کرد.»
پس اولا رأی دست خداست و ثانیا شاید کمک خدا عدم پیروزی در این انتخابات باشد.
در بسیاری از حوادث مصلحت جامعه با وظیفهامان تطبیق ندارد. در عاشورا با توجه به فضای اجتماعی امت اسلامی، برای حیات اسلام باید حسین کشته میشد اما وظیفه دوستداران امام این نبود که به سپاه یزید بپیوندند یا سکوت کنند بلکه باید از امامشان حمایت میکردند هر چند به مصلحت بود امام کشته شود. مصلحت با توجه به فضای جامعه مشخص میشود. در مثال هیچ مناقشه نیست وگرنه نه دوستان محافظهکار غیرخودی هستند و برادرانمان هستند و نه امت خمینی کوفی هستند. دوستان آرمانگرا از نتیجه انتخابات دلسرد نشوند و نگویند که اگر وحدت میشد چه میشد. در دولت فعلی حداقل اگر اشتباهی انجام شود دودش به چشم ما نمیرود اما اگر از فردی خارج از گفتمانمان حمایت میکردیم اشتباهاتش پای ما هم نوشته می شد. به دوستانمان سربسته و دربسته می گوییم آنچه که ما در هشت سال دولت نهم و دهم کاشتیم هنوز برداشت نکردیم. فعلا فصل داشت است نه برداشت.
جریان آرمانگرای انقلاب به خود بنازد که با امام و یارانشان مانند شهید مطهری در یک طیف قرار گرفتند. به خود بنازد که مانند ابوذر به تندرو و افراطی متهم میشود. پس عیبی ندارد ما را تندرو بنامند هر چند میدانیم اعتدال واقعی صراطی است که ما میپیماییم. حرکت بین حق و باطل نه اعتدال است و نه صراط مستقیم.
جبهه عافیتطلب و دوستان زماننشناس هم بدانند با این توهینها نمیتوانند ذرهای از اراده ما بکاهند چون خود میدانیم تندرو نیستیم.
اما عیبی ندارد ما را تندرو بنامند.
اگر فتنه 88 فراموش شود و عبرتها را به یاد نیاوریم، آینده شاهد زیادهخواهی برخی جریانها خواهیم بود. فراموش و یا تحلیل نادرست حوادثی مانند فتنه 88 راز مظلومیت امام مقتدر است. ایراد گرفته نشود که چرا در کتابی در مبحث نظام سیاسی اسلام اینقدر بر فتنه تکیه میشود!!! به قول آیتالله بهاءالدینی ولایت فقیه فهمیدنی است نه خواندنی، در فتنهها مشخص میشود چه کسی فهمیده است. در فتنهها هم حافظان خواندنیها مشخص میشود و هم حافظان دین و امام.
ما انگ افراط به محافظهکاران نمیزنیم، آنان را سلیقهای متفاوت درون خانواده نظام میدانیم و نگرانی از پیروزی آنها در انتخابات نداریم، به شرطی که پیگیر کف آرمانهای انقلاب باشند و خط خود را با جریان تجدیدنظرطلب و منافقان دوره جدید مشخص کند. تا زمانی کسی از سران فتنه و اغتشاشات خیابانی سال88 تبری نجوید، خودی محسوب نمیشود حتی اگر موضع صریح در حمایت از فتنهگران نگرفته باشد. منافقان، مسببان فتنه را با حوادث فرعی مانند ماجرای کهریزک مقایسه میکنند. میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند. محافظهکاران باید اولاً خود را وامدار جریان تجدیدنظرطلب ندانند و نیازی به استفاده از ادبیات این جریان احساس نکنند و ثانیاً در قبال فتنه طبق فرمایشات رهبر معظم انقلاب عمل کنند. امام خامنهای در دیدار با دانشجویان در رمضان 1392 صریحاً فرمودند: « یکى از برادرها به قضایاى سال ۸۸ و این حرفها اشاره کردند. من خواهش میکنم اگر چنانچه مسائل سال ۸۸ را مطرح میکنید، مسئلهى اصلى و عمده را در این قضایا موردنظر و در مدّ نگاهتان قرار دهید؛ آن مسئلهى اصلى این است که یک جماعتى در مقابل جریان قانونى کشور، به شکل غیرقانونى و به شکل غیر نجیبانه ایستادگى کردند و به کشور لطمه و ضربه وارد کردند؛ این را چرا فراموش میکنید؟ البته ممکن است در گوشهوکنار یک حادثهى بزرگ زد و خوردهائى انجام بگیرد که انسان نتواند ظالم را از مظلوم تشخیص دهد؛ یا یک نفر در موردى ظالم، در موردى مظلوم باشد؛ این کاملاً امکانپذیر است؛ اما در این قضایا، مسئلهى اصلى گم نشود.
خب، در انتخابات سال ۸۸، آن کسانى که فکر میکردند در انتخابات تقلب شده، چرا براى مواجههى با تقلب، اردوکشى خیابانى کردند؟ چرا این را جواب نمیدهند؟ صد بار ما سؤال کردیم؛ نه در مجامع عمومى، نخیر، به شکلى که قابل جواب دادن بوده؛ اما جواب ندارند. خب، چرا عذرخواهى نمیکنند؟ در جلسات خصوصى میگویند ما اعتراف میکنیم که تقلب اتفاق نیفتاده بود. خب، اگر تقلب اتفاق نیفتاده بود، چرا کشور را دچار این ضایعات کردید؟ چرا براى کشور هزینه درست کردید؟ اگر خداى متعال به این ملت کمک نمیکرد، گروههاى مردم به جان هم مىافتادند، میدانید چه اتفاقى مىافتاد؟ مىبینید امروز در کشورهاى منطقه، آنجاهائى که گروههاى مردم مقابل هم قرار میگیرند، چه اتفاقى دارد مىافتد؟ کشور را لب یک چنین پرتگاهى بردند؛ خداوند نگذاشت، ملت هم بصیرت بهخرج دادند. در قضایاى سال ۸۸، این مسئلهى اصلى است؛ این را چرا فراموش میکنید؟»
آرمانگرایان این جملات علامه مصباحیزدی که به تعبیر امام خامنه ای مطهری زمان است را فراموش نکنند. سخنانی که در دوره اصلاحات زده شد.
« گرچه میدانم که بیان این مطالب عوارض ناگواری برایم در پی دارد، اما بزرگترین رسالت روحانیت در این عصر این است که فضای غبارآلود موجود را با تبیین مبانی اندیشه اسلام شفاف کنند تا مردم، با بررسی نظرات گوناگونی که در کتابها و نشریات به چاپ میرسد، نظری را که برگرفته از اسلام و منابع اسلامی است از نظرات دیگران بازشناسند و بدین وسیله مرز کفر و شرک و اسلام روشن گردد و صاحبان اندیشههای الحادی و التقاطی از اندیشمندان اسلامی تمیز داده شود.
چون همین التقاطها و اختلاط بین حق و باطل باعث شد که حادثه دردناکی چون حادثه عاشورا و قبل از آن جنگها و درگیریهای امیرالمؤمنین با مسلمانان به وجود بیاید.»[1]
«به هر حال، ما بر حسب وظیفهای که خداوند متعال تعیین فرموده، ملزم هستیم که برای روشن کردن موضع اسلام و جلوگیری از انحرافات فکری، اعتقادی و دینی، در حدی که میسر باشد، به این حقایق اشاره کنیم. بعضی از دوستان و خیرخواهان فکر میکنند که طرح این مباحث، در این شرایط خاص اجتماعی-سیاسی، لزومی ندارد و حتی شاید بعضی فکر کنند که ضرر هم دارد، زیرا موجب پراکندگی افکار و عقاید میشود.
کسانی هم از روی خیرخواهی میگویند: شما میتوانید با صرفنظر کردن از این گونه مباحث به کارهای مثبتتری در جامعه بپردازید و پستهایی را به دست بیاورید و خدماتی انجام بدهید هم به نفع خودتان است و هم به نفع جامعه.
خدمت این عزیران که بسیاری از آنها خیراندیش و خیرخواه هستند عرض میکنم: ما هم راه عافیت طلبی را نیک میشناسیم و راه جلب کسانی را که بهبه و چهچه میگویند و دست افشانی و پایکوبی میکنند خوب میدانیم. مشکل ما یک تکلیف شرعی است که خدای متعال به گردن ما گذاشته است، که در درجه اول به عهده انبیا و ائمه معصومین نهاده شده است و بعد به عهده علما، و این راهی است پرپیچ و خم و پرمخاطره و به جای بهبه و چهچه، معمولاً با فحش، تهمت، افترا، بدگویی و گاهی تبعید، زندان و شکنجه و ترور شخصیت و گاهی نیز با ترور فیزیکی همراه میباشد. به هرحال، با دشواریهایی تؤام است که، در طول تاریخ انبیاء و ائمه معصومین با آن مواجه بودند و ما نیر ناگزیریم که این راه را طی کنیم، حتی اگر دوستانمان هم ما را مورد عتاب و سرزنش قرار بدهند.»[2]
همرزمان بدانند، مصباح بدون دلیل، مصباح دوستان و نور چشم رهبر معظم انقلاب و علمایی مانند آیت الله بهجت نشده است. روزگاری متملقان فرهنگ آقازادگی ایشان را رهبر خوارج و افراطی مینامیدند.
اگر در باب فتنه مانند امام جامعه سخن گفتن افراط است، عیبی ندارد ما را تندرو بنامند. به یاد داریم بنی صدر نیز شهید بهشتی و دوستدارانش را تندرو و متهجر می نامید.
افراطی کیست؟
فردی به افراط روی می آورد که ناآگاه باشد. انتظار تفریط این افراد در مسائل دیگر را باید داشت. به فرمایش حضرت امیر نادان را یا در حال افراط یا تفریط میبینی.
افراطی آن کسانی هستند که در طول دولت نهم به دلیل اجرای طرح امنیت اجتماعی توسط نیروی انتظامی( نهادی خارج از دولت) هر روز به دولت حمله میکردند ولی در دولت دهم به دلیل مخالفت رئیسجمهور نگران دین مردم شده بودند.
افراطی آنانیند سال 87 رئیس جمهور را میخواستند به بهانه سخن مشایی درباره اسرائیل به مجلس بکشانند ولی از فردی با مواضعی که در طول دو سال اخیر در مورد حوادث منطقه به ویژه سوریه گرفته، یک قدیسه بسازند.
افراطی کسانی هستند که 8 سال توهین یک جریان سیاسی به تمام مقدسات را فراموش میکنند. قدرت منورالفکران غربزده در دولت خاتمی را به یاد نمیآورند ولی به بهانه سخنان برخی عناصر انحرافی در دولت حاضرند به شخص دوم کشور تهمت و افتراء بزنند. در تریبون مجلس بیان کنند رئیس جمهور به فکر ساختن فاحشهخانه است.
افراط یعنی اینکه، خود به هر کسی دوست داری تهمت بزنی، در جهت تخریب یکی از شاگردان برجسته آیت الله بهجت و استاد اخلاق انگ دریافت گرین کارت بزنی اما ادعاهای اثبات نشده احمدی نژاد در مناظره انتخاباتی را تخلف بنامی.
افراطی کسی است که برای محصولی، رسایی و برادرش و مسئولین دولت منتقدانشان آبرویی قائل نیست ولی برای آقازادههایی که بدهی سنگینی به مردم و نظام دارند امتیاز ویژه ای قائل است.
افراط آن عملی است که فردی که سالها مدعی مبارزه با فساد بود و هر بهانه کوچکی سبب حمله وی به دولت احمدی نژاد می شد تنها به دلیل خوردن قسم جلاله دروغ توسط وزیر پیشنهادی مخالف وی می شود. مدیریت این وزیر با آن قراردادهای پرحاشیه از دیدش مدیریتی موفق است.
افراطی آن کسانی هستند وقتی مردم به آنها رأی نمیدهند ولی نعمتشان را احمق در نظر میگیرند که با چند کیلو سیبزمینی رأیشان تغییر میکند ولی در زمان پیروزی ناپلئونی نامزدشان، نظری دیگری میدهند.
افراطی ناآگاه است، در برخی زمانها و مکانها تفریط میکند. افرادی که در انتقاد از عرصه فرهنگی دولت احمدی نژاد افراط میکردند در تمجید از دوره خاتمی آنان را در حال تفریط میبینیم. اگر معتقدید در دولت دهم وضعیت فرهنگی و مدیران آن نامناسب بود در دوره خاتمی و هاشمی اوضاع به شدت وخیمتر بود. اگر معتقدید احمدی نژاد یازده روز خانه نشینی کرد و در برخورد با جریان انحرافی خلاف نظر رهبر معظم انقلاب عمل نمود، دفاعتان از افرادی که سال هاست خلاف نظر رهبر انقلاب در بسیاری از عرصهها عمل میکنند چه معنایی دارد.
شهید آوینی که در زمان حیات افراطی نامیده میشد و مانند بهشتی پس از شهادت با عنایت امام جامعه از نیش زبان بدخواهان ، جاهلان و غافلان درامان ماند، چه زیبا گفت: « هر چه زمان میگذرد به عصر وارونگی نزدیکتر میشویم و همه چیز معنی عکس خودش را به یدک میکشد... ، واژهی افراطی که امروز به افرادی تعلق دارد که از دین و مملکت و ناموسشان دفاع میکنند و شارلاتانها شدهاند آدم خوبهی بازی»
ای کاش رئیس جمهور جدید از اشتباهات رئیس دولت دهم عبرت بگیرد و اشتباهات وی را تکرار نکند. پس از انتخابات 88، احمدی نژاد گمان کرد با اتخاذ مواضعی جدید می تواند سبد رأی خود را افزایش دهد اما در پایان دیدیم وضعیتش چگونه شد. احمدی نژاد مشاوران و معتمدان خوبی برای خود انتخاب نکرد. درک نکرد چرا مردم به وی رأی دادند. روحانی هم بداند اتخاذ مواضعی شبیه تجدیدنظرطلبان به وی کمکی نمی کند و تنها حاشیه های دولتش را افزایش می دهد. دولت یازدهم باید مواظب افراطیون واقعی باشد.
این سخن امام خامنه ای را فراموش نکنیم: « یکی از نمونه های تهاجم فرهنگی تلاش دشمن برای تقسیم بندی خواص کشور به تندرو و میانه روست ... در تقسیمبندی کشور، کسانی که به اصول نظام اسلامی معتقد باشند تندرو معرفی میشوند.»[3]
تمام گفتنیها در نوشتهای دیگر در آینده ای نزدیک بیان خواهد شد ولی العاقل یکفی به الاشاره.
در پایان به بخشهایی از بیانات رهبرمعظم انقلاب در خطبههای نماز جمعه 14 خرداد 1389 اشاره میشود تا مشخص شود پیروان واقعی راه امام چه کسانی هستند.
«مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح – همانطور که خود او گفت، همانطور که خود او نوشت - تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح میگوید من امام را قبول ندارم - این بحث دیگرى است - خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسى که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط میدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشارهى انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبیین شود.
نباید براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انکار کرد، یا مخفى نگه داشت. بعضى اینجور فکر میکنند - و این فکر غلطى است - که براى اینکه امام پیروان بیشترى پیدا کند، کسانى که مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههاى عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانى که شما امروز در گوشه و کنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این طریق به راه افتاد.
امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموکراسى غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانى که تحتتأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائى که به نظرمان تند مىآید، کمرنگ کنیم. عدهاى در یک دورانى - که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما - براى اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا کند، بعضى از احکام اسلام را کمرنگ میکردند، ندیده میگرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان میکردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، براى اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستى بیان کرد.
امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس
او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از
جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به
وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به
امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود.
این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را
هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام میدهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام
بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج میشود، هدفها گم میشود،
یک عدهاى برمیگردند؛ بعد از آنکه سالهاى متمادى براى امام و براى این هدفها حرف
زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانى مىایستند و آن حرفها را میزنند!
با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمیشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانى که صریحاً پرچم معارضهى با امام و اسلام را بلند میکنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمیشود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یکمحورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمیشود، این قابلقبول نیست.
نمیشود با هر کس و ناکسى ائتلاف کرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما چه موضعى میگیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است که آمریکاى مستکبر، صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و انقلاب از ما تجلیل میکنند، احترام میکنند، بایستى در مواضعمان شک کنیم؛ باید بدانیم که راه درست و مستقیم را نمیرویم. این معیار است، این یک ملاک است. امام هم بارها بر همین تکیه میکرد. امام میفرمود - در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست - که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم. این خیلى مهم است.
کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، دربارهى مسئلهى قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا (سال88) آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابلقبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، میداند، میشناسد، میفهمد.»