ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند
پس از پیروزی بر شورشیان بصره، امام نامهای به مردم کوفه نوشت: «خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهلبیت پیامبر پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار و سپاسگزاران نعمتش عطا میفرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فراخوانده شدید و بسیج گشتید.»
کمتر از یک سال پس از این نامه، خطابههای سرزنشآمیز علی به مردم کوفه شروع میشود.
چرا مردم کوفه پیمانشان را فراموش کردند و مطیع نبودند؟
علت، دنیاگرایی جامعه مسلمین به ویژه کوفیان بود. علی را برای بهبود زندگی دنیایشان طلبیدند، او را به عنوان امام قبول نداشتند بلکه خلیفه و مسئول حکومت دانسته تا به اداره جامعه و زندگیشان برسد، به قول امروزی ها، علی را رییس جمهور کرده بودند.
در دوران حاکمیت عثمان، زندگی بر مسلمین سخت شد، دنیایشان تأمین نمیشد و با علی بیعت کردند، در حالی که هنوز ابوبکر و عمر را حق میدانستند. در عاشورا داستان دوباره تکرار شد، هیجده هزار نامه برای اباعبدالله نوشته شد اما به جای دفاع ، امام و یارانش را ناجوانمردانه شهید کردند. باز داستان چند ماه بیشتر طول نکشید. یزید، دنیای کوفیان را سخت کرده بود، حسین را برای بهبود دنیایشان خواستند. حسین امام آنها نیست، بلکه خادمی برای بهبود زندگی آنهاست. عبیدالله بدون هیچ اعوان و انصاری به کوفه آمد و با وعده وعید، و اندکی فشار و تهدید، کوفیان را سربازان خود کرد. مردم هزار چهره کوفه پنداشتند، بیعت با عبیدالله و یزید دنیایشان را تضمین میکند، اگر مخالفت میکردند زندگیشان گرفته میشد و کشته میشدند. در کربلا به صراحت نعره زدند ما کینه پدرت ، علی، در بدر را در سینه داریم و انتقامش را از تو میگیریم. کوفیان با وجود کینه علی و فرزندانش و حس انتقامجویی از آنان، تصمیم به بیعت با حسین گرفته بودند. چه بیعت نامیمونی !!!
چرا خوارج اهل تهجد و حافظ قرآن در جبهه دنیاگرایان کربلا دیده شدند؟
برای این سؤال پاسخی نیست چون سؤال اشتباه است. خوارج دنیاگرا بودند. زمانی که در نهروان مدعی دفاع از دین بودند، از سلیقه شخصیشان دفاع میکردند نه حق. تهجد و حفظ قرآن جزئی از دین است نه تمام دین. عبودیت نکردند بلکه خودپرست بودند.
اعلام برائت از معاویه نیمی از مسیر است، پایداری در بیعت با امام حق نیم دیگر. خوارج معاویه را باطل میدانست اما علی را ناحق معرفی میکرد. همین عدم تشخیص ، سبب انحراف اهل نهروان و رفتن زیر علم یزید در کربلا شد. شمر، جانباز صفین در نهروان، در سپاه خوارج با علی مخالفت کرد و در عاشورا ، این فرد ضد اموی، به دفاع از فرزند معاویه، شمشیر روی فرزند پیامبر کشید.
کسانی که امروز اذغان به ناحق بودن جبهه استکبار جهانی و منافقان داخلی می کنند ولی نظام جمهوری اسلامی را ناحق می پندارند، بدانند راه خوارج را می روند. اگرفردی مدعی است همه باطل هستند، توان تشخیص حق و باطل را ندارد.
اگر عاشورایی به پا شود این طیف زیر بیرق جبهه باطل می روند. مگر مجاهدین خلق و تودهای های مارکسیست، که شعار مرگ بر غرب به قول خودشان امپریالیسم میدادند، سگ حلقه به گوش آنها نشدند. مگر جبهه به اصطلاح آزادی، از ملیت، آزادی و استقلال حرف نمیزدند، چگونه در برابر هجمه استکبار سکوت کردند، در نبرد مردم با منافقین در اوایل انقلاب، جانب منافقین را گرفته و حاضر بودند زیر سلطه پهلوی باشند اما حکومت خمینی تشکیل نشود، چون این منوالفکران به اصطلاح مذهبی از ورود مذهب به سیاست در هراس بودند. در طول حیات انقلاب با غرب و آمریکا ( که استقلال کشور را هدفگذاری کردند) همپیاله شدند، گویی آنها را نزدیکتر به خود میدیدند تا مردم و رهبران مذهبی. یاد شیخ فضلالله نوری گرامی، که حاضر نشد حتی برای نجات جانش از آرمانهایش بگذرد. برای وی، حفظ استقلال کشور در تمام عرصهها به ویژه در حوزه اندیشه و عقیده اهمیت داشت، از شر روشنفکران غربزده حتی به رقیب انگلیس، سفارت روسیه، پناه نبرد و شعار نه شرقی، نه غربی را عینیت بخشید. چوبه دار را به حمایت اجنبی ترجیح داد.
شعار همه بدند، به این علت است که کوردلان توانایی انکار بطلان جبهه باطل را ندارند، پس مجبور به انکار حقانیت جبهه حق میشوند.
در فتنه 88 برای خواص کاملا واضح بود، چه نامزدی به گفتمان حق نزدیکتر و چه جریانی خواسته یا ناخواسته بازیگر بازی معاویه شده است. گلایهای از دشمنان مغرض و منافقان جاهل نداریم، شکوه از دوستان بیبصیرت داریم. عدهای به دلیل عدم تشخیص، قادر به مشاهده راه درست نبودند. عدهای دیگر از اعلام موضع صریح بیم داشتند و تا روزی که کاملا مشخص نشد اهل فتنه شکست خوردند، مردانه وسط میدان نیامدند. این طیف خارجی نبودند، میخواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند. ساکتین فتنه به فکر تجارت بودند. عدهای دیگر که همیشه در صحنه انتخابات هستند، گویی تنها مکلف آنها هستند حریم تا آنجا شکستند که جایگاه سرباز و فرمانده را فراموش کردند. برای امام امت تعیین و تکلیف میکردند. برای یکی از دوستان، نظام دو هفته آبرو نداشت و پس از دو هفته به دلیلی که همه میدانیم به قول خود از حقش گذشت. نمیدانم سردار کدام حق را میگوید.
همین تعیین و تکلیف کردن برای امام است که نهروان درست میکند. اگر اجازه میدادند شمشیر مالک از گردن معاویه فاصله نگیرد، یا ابوموسی اشعری را به ابوتراب تحمیل نمیکردند، داستان نهروان جایی در تاریخ نمییافت. خوارج محصول فضایی غبار آلود است.
اگر به فکر تاریخسازی هستید، بدانید بیش از دو راه وجود ندارد و راه سومی امکانپذیر نیست، باطل یا حق.
اگر بخواهی میانبری بزنی، به باطل میرسی، تنها خود را به کوری زده و متوجه نمیشوی. خوارج هم به دنبال راه سوم بودند. مجاهین خلق و تجدیدنظر طلبان دوره اصلاحات امروز کجایند؟
از تلخی دفاع از حق هراسی نباید داشت. در برابر بیانصافی غافلان و جاهلان صبر کرد. تاریخ میگوید بسیاری معجزات پیامبران را میدیدند و ایمان نیاوردند!!!